بسم الله الرحمن الرحیم
به مناسبت سالیاد فاجعهی افشار
ازنظر آموزههای اسلامى، هيچ تفاوتى بين قومى با اقوام دیگر نیست و هيچ قومى داراى ارزش ذاتى نیست، فضيلت براساس عمل¬كرد افراد استوار است نه نسبت داشتن به اقوام؛ پس در افشار که انسانهای مسلمان به شهادت رسيدند، خود یک فاجعهی المناک هست، فرقى نمیکند كه از کدامیک از اقوام افغانستان بودهاند، ولى عاشقان بابه مزارى بیش از 25 سال است كه افشار را قتل¬گاه هزاره مىخوانند و حتی در مراسم عاشورا هم اكثراً روضهی افشار و مظلومیت هزاره را خوانده از مردم اشک ميگيرند البته افشار بیشک فاجعه بود ولی تنها فاجعه نبود و در٢٣سنبله١٣٧٣ خورشیدی كه حملهى غافل¬گیرانه و ناگهانی به دستور آقای مزارى بر پایگاههای حركت اسلامى و مقر آقاى اكبرى شروع گرديد، علاوه بر سپردن سلاح استراتژیک اسكاد به حزب اسلامى حكمتيار، ده برابر افشار، از همین مردم هزاره و شیعه كشته شدند كه هیچوقت آن را فاجعه نگفته بلكه قيام اسارت¬شكن بابه ناميدند. ولى آنگونه كه شخص مزارى در دیدار با نمایندگان تنظيم نسل نو هزاره مغول ضمن اظهار قدردانى از کمکهای آن به حزب وحدت، صريحاً اظهار داشته، اين است كه در افشار هزارهها كشته نشدند بل قربانيان افشار قزلباشها بودند.
اينك بهعین سخنان مزارى كه کلیپ آن در فضای مجازى هم گذاشتهشده توجه فرمایید:
«در قضیهی افشار که پيش¬آمد، افشار منطقهای است كه اصل قلعههایی كه در آنجا بوده است، از سابق از مردمان افشار بوده كه غیر نجات(مزارى نژاد را نجات تلفظ میکرد) هزاره هست، ولى شیعهمذهباند باقى مردم كه آمدند، پهلوى اینها خانه انداخته شهر شده، اين مانده به نام همو افشار، كه معروف است در افغانستان به نام قزلباش، اینها وقتیکه افشار سقوط میکرد، مردمان هزاره فرار کردند، بیرونشدند و اموال خود را كشيدند یا خانههای خود را بيرون كردند كه جنگ است. اين برادرها(يعنى: قزلباشها) به احساس اينكه نجاتاً (يعنى: نژاداً) هزاره نيستيم، ماره شاید ظلم نكنند، بالاترين صدمه را اینها «قزلباشها ديدند. وقتیکه آمدند نيروهاى مخالف مسلط شدند، به هیچچیزی اینها رحم نكرد.»
بلى مزارى كه داعیهدار خون افشاريان به زبان خود اعتراف میکند که در افشار هزارهها كشته نشدند، ولى هواداران سینهچاک بابه از پاپ هم کاتولیکتر شده، شهداى مظلوم قزلباش و سادات سنگلاخ را در افشار هزاره ناميده، «روضههای سياسى و مختههاى تبليغى» راه انداختهاند و هرچه عالم و فاضل و روحانى و قوماندان غیر هزارهی شيعه در آن زمان در کابل بودند، همه را عاملين فاجعهی افشار و قاتلين ملت هزاره نام نهادهاند.
آنها در طرح اين اتهامات خود، جز سخنان عقده¬مندانه و عکسالعمل مزارى كه پس از فاجعهی ٢٣سنبله ایراد کرد و تنها انورى و هادی را از حرکت اسلامى و فاروق سلطانى را از هواداران اكبرى بهواسطه¬گرى بين مسعود و قوماندانانش متهم ساخت، هيچ سند و مدرك و دليلى بر مدعاهاى خويش ندارند و فقط هواى گیرکرده عدهاى نابالغ و نادان هم كه تعدادشان بسى اندك است به گفتههاى آنان هورا مىكشند.
ازاینرو به جعل تاريخ پرداخته، مخصوصاً نسل جوان هزاره را با همان دروغهای خود توجيه كنند، در این مختصر فقط براى افشاى حقايق و جلوگيرى از تاریخسازی دروغين، مىكوشيم تا زواياى تاريك اين فاجعه را روشن ساخته مردم در جريان حقايق قرار گیرد.
فاعتبروا يا اولى الابصار.
منبع: کتاب ثابت قدم(خاطرات من از جمهوریت تا جمهوری اسلامی افغانستان)؛ نیم قرن از حقایقی که باید بدانیم.
نویسنده:سید جعفر عادلی حسینی