بسم الله الرحمن الرحیم
سید حیدر فرزند سید جلال در سال 1288 خورشیدی در دره سنگلاخ در منطقه درسرای دیده به جهان گشود. او در جوانی مقیم شهر کابل شد و با شرکت در مراسم منقبت خوانی ائمه معصومین علیهم السلام علاقه به مداحی پیدا کرد. سید حیدر با سعی و تلاش زیاد به یکی از مداحان دلسوخته و عاشق بی قرار مولای متقیان علی علیه السلام تبدیل شد. او و مرحوم بهلول که دوست هم بودند در دهه های چهل و پنجاه خورشیدی میدان اصلی منقبت خوانی و استاد بزرگ مورد احترام همه منقبت خوانان و اهالی شیعه شهر کابل بودند. از ویژه گی های سید حیدر آن بود که قصیده ها و اشعار فاخر را خوب انتخاب میکرد, خوب و درست میخواند و با فن زیر و بم صوت و آهنگ آشنا بود.
در مجالس اختصاصی منقبت خوانی که در مناطق شهر کابل و حومه آن هفته ای یک شب برگزار می شد, بعد از یک یا دو منقبت خوان محلی و مهمان, بهلول که طبع شعر هم داشت پا به میدان میگذاشت و با سنگینی و شیرینی خاصی منقبت میخواند. بعد از بهلول نوبت به سید حیدر که خاتم مجلس بود میرسید.
سید حیدر به محضی که چوب منقبت خوانی را در دست گرفته و بسم الله, میگفت اهل مجلس نشسته به تکاپو می افتادند, گو این که صدای رعد و برق را از دور شنیده و انتظار رسیدن ابر و باران را دارند. صدای سید حیدر از نظر فیزیکی, و مضمون اشعارش از نظر معنوی و معرفتی به تدریج اوج می گرفت و یک باره , مانند صاعقه, مجلس منفجر میشد و بارانی از عشق, شوق و سوز و گداز باریدن میگرفت و روح و روان مستمعین به پرواز در می آمد. خود سید حیدر هم منقلب می شد, چنان که احساس میکردی از زمین کنده می شود. او در آن حالت چنان علی علیه السلام را صدا میکرد و فریاد یا علی جان را سر میداد که از هیبت و صلابت صدایش همه تکان می خوردند و حتی یک بار لامپ (گروپ برق) منفجر شد. در این حالت سید حیدر از باده عشق علی علیه السلام مست می شد و عمامه اش از سرش می افتاد. به همین دلیل او به سید حیدر مست مشهور شد و ایمان و اخلاصش زبانزد عام و خاص.
از قول استاد بیضاء, از اساتید معروف منقبت خوانی, در رابطه با شیفتگی و مستانگی سید حیدر به ائمه معصومین علیهم السلام و فرزندان امیرالمومنین علیه السلام گفته شده است که او هفت بار در مجلس منقبت خوانی با پای برهنه شرکت کرده است. استاد بیضاء در رابطه به اخلاص سید حیدر به حضرت ابالفضل العباس علیه السلام می گوید:
سید حیدر شبی در مسجد قلعه گنجشکک در منطقه کوته سنگی در حالی که با پتویی خود را پیچانده بود, داخل شد و گفت, به من نوبت بدهید تا منقبت بخوانم. وقتی که چوب منقبت خوانی را برایش میدادند گفت, من با چوب نمیخوانم. او بدون چوب و در حالی که دست هایش دیده نمیشد قصیده میدان رفتن باب الحوائج حضرت ابالفضل العباس علیه السلام را آغاز کرد و وقتی که داستان جدا شدن دست های آن حضرت از بدنش را میخواند, لختی سکوت کرد و آنگاه سرش را بلند نموده گفت, عباس جان! امشب دست هایم به زنجیر بسته است. سید حیدر, با دست های بسته گریه کنان قصیده جنگ و شهادت حضرت عباس علیه السلام را ادامه داد. در حین سوز و گداز بود که ناگهان مستمعین صدای شکستن زنجیر دست های او را شنیدند و همه به گریه افتادند.
سید حیدر را بی گناه به زندان انداخته بودند و او توانسته بود شب منقبت خوانی به عشق ابالفضل العباس علیه السلام از زندان خود را به مسجد قلعه گنجشکک برساند.
سید حیدر برای امرار معاش به شغل آشپزی روی آورده بود و در این شغل نیز به صداقت و پاکی چنان شهرت یافته بود که میگویند در یک شب قدر مصادف با شب ضربت خوردن مولای متقیان در زیارت حضرت ابالفضل العباس علیه السلام در مرادخانی کابل, حدود یک صد و ده نفر را هم افطاری و هم سحری, فقط با 21 کیلو برنج حدود سه سیر کابل خالی پذیرایی کرد.
سید حیدر سرانجام پس از سال ها مداحی و منقبت خوانی اهل بیت علیهم السلام و تحمل رنج های بی کران دوران جنگ خانمان سوز و انسان کشی افغانستان, در سن حدود یک صد سالگی در ماه حوت 1388 خورشیدی چشم از جهان بست و نام نیکویی از خود به یاد گذاشت. بعد از رحلت سید حیدر یکی از دوستانش در توصیف این سید بزرگوار چنین سروده است:
پور حیدر, خلف صالح حیدر بودی
نام تو حیدر و مداح به حیدر بودی
صاحب خلق خوش و خوی نیکو, طبع کریم
روز و شب بر علی و آل ثناگر بودی
روشن از شمع وجودت همه محفل ها بود
بلبل خوش غزل آل پیامبر بودی
ریخت از هیبت آلابت, گروپ صد شمع
نسل پاک علی آن ساقی کوثر بودی
حشر تو با علی و آل به محشر بادا
چون به دنیا تو ثنا خوان پیامبر بودی
چون سخی داد سرود این سخن نغز و بگفت
زیب هر مجلس و هر فخر سراسر بودی