کودتای ۲۳ سنبله؛ خودکشی یا حماسه؟

بر اساس کتاب «خاطرات من، برهه‌ی حساسی از تاریخ» به قلم دکتر سید محمدعلی جاوید.
کودتای خونین ۲۳ سنبله ۱۳۷۳ لکه‌ی ننگی است که بر پیشانی تاریخ تشیع در افغانستان نشست. در این روز، به فرمان رهبر هزاره و به شمشیر هزاره، سیل خون هزاران هزاره جاری شد.
مزاری و هوادارانش این اقدام را «خنثی‌سازی توطئه» خواندند، حال آن‌که هیچ سند و مدرکی در کار نبود. او ادعا کرد که انوری، اکبری و هادی با مسعود و دیگران طرح براندازی او را ریخته‌اند، اما کدام دلیل؟ نه نوار صدا، نه تصویر، نه شاهد عادل؛ تنها «خبری» که معلوم نبود از کجا آمده. حتی قرآن می‌گوید خبر فاسق را نباید پذیرفت، اما بر اساس همان خبر مشکوک هزاران انسان بی‌گناه قربانی شدند.
در خود اسناد حزب وحدت نیز تناقض آشکار بود: یک‌جا می‌گویند «توطئه در نطفه خفه شد»، یعنی هنوز حرکتی از سوی حرکت اسلامی و اکبری نشده بود. جای دیگر می‌گویند «با همکاری بخشی از مجاهدین حرکت اسلامی» این کار انجام شد، اما نامی از کدام قوماندان‌ها نمی‌برند. در حالی که همه‌ی قوماندان‌های حرکت اسلامی ـ از عباس پایدار تا شیر کاراته و صادق مدبر ـ یا جنگیدند و شهید شدند یا شکست خوردند و اسیر گشتند. پس این «حرکتی‌های همکار با مزاری» چه کسانی بودند که هرگز معرفی نشدند؟
مزاری حتی فتوکپی چند کاغذ بی‌اعتبار را به‌عنوان «سند خیانت» به شورای مرکزی حزب وحدت برد. وقتی پرسیدند اصل اسناد کجاست؟ خاموش ماند. و همان فتوکی‌های بی‌پایه، مجوز خون‌ریزی هزاران نفر شد.
در نتیجه، به جای دستگیری سران به‌اصطلاح توطئه و محاکمه‌ی علنی آنان، کل غرب کابل به خاک و خون کشیده شد. از ۲۵۰۰ تا ۱۰هزار کشته، ۲۷هزار کشته و زخمی، و ده‌ها هزار آواره؛ آمارهایی است که صلیب سرخ و داکتران بدون مرز نیز تأیید کردند. اما مزاری با خونسردی گفت: «اینجا آنچنان جنگ و آدم‌کشی پیش نیامد»! آیا مرگ چند هزار انسان بی‌گناه چیزی جز آدم‌کشی نبود؟
فاجعه‌ی ۲۳ سنبله نه تنها حرکت اسلامی و شیعیان را تضعیف کرد، بلکه خود حزب وحدت را نیز به زانو درآورد. پایگاه استراتژیک اسکاد که «ناموس شیعه» و «سرمایه‌ ملی» خوانده می‌شد، به دست حزب اسلامی افتاد. هزاران تن مهمات، تانک‌ها و موشک‌های اسکاد به آغوش حکمتیار و در نهایت پاکستان رفت. هم حرکت اسلامی و هم حزب وحدت پس از آن وابسته شدند: یکی به ربانی و مسعود، دیگری به حکمتیار و دوستم.
پیامد این خودکشی سیاسی، ادامه‌ی جنگ‌های خونین تا بامیان و یکاولنگ و ورس و شمال کشور بود. هزاران جوان شیعه قربانی شدند و وحدت درونی مجاهدین شیعه در هم شکست. دستاورد مزاری چه بود؟ هیچ؛ جز آنکه بزرگ‌ترین حامی خود، حرکت اسلامی، را از دست داد و سرانجام خود نیز قربانی همان آتشی شد که برافروخته بود.
امروز اگر خون افشار ـ با هفتصد شهید ـ داغی بر دل‌هاست، چرا خون هزاران قربانی ۲۳ سنبله برای مزاری «آدم‌کشی» محسوب نمی‌شود؟ آیا رنج و گریه‌ی افشار ارزش دارد، ولی ناله‌ی کودکان و تازه‌عروسان غرب کابل هیچ ارزشی ندارد؟
در حقیقت، کودتای ۲۳ سنبله نه «قیام عزت‌بخش» که یک خودکشی بود: بریدن دست خویش با شمشیر خود. این اقدام تنها دشمنان شیعه را شاد کرد و راه سقوط کابل را هموار ساخت. مزاری می‌پنداشت در حال نوشتن «حماسه» است، اما تاریخ ثبت کرد که آن روز، خون بی‌گناهان بر سنگفرش غرب کابل ریخت و رهبرشان آن را «چندان جنگی» ندانست.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

منوی مطالب

آخرین مطالب

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید