در این تایپیک بر آن شدیم که زندگینامه حضرت سید محمد بن زیدالشهید بن امام علی سجاد علیه السلام که جد حضرت سید فقیه مجتهد زاهد سید شاه قباد ولی و سادات سنگلاخ میباشند را برای شما عزیزان به اشتراک بگذاریم
آخرین فرزند برومند حضرت زید شهید علیه السلام , امامزاده سید محمد است , کنیه او ابوجعفر و ابوعبدالله نیز گفته اند .
امامزاده سید محمد بن زید فرزند حضرت زیدالشهید علیه السلام و نوه امام زین العابدین علیه السلام میباشد و ایشان جد اعلای سادات سنگلاخ میباشند.
درباره اش گفته اند: (( و کان فی غایة الفضل و نهایة النبل)) او به عالیترین درجه فضیلت و کمال رسیده بود.
حسین بن محمد بن یحیی علوی از جدش نقل می کند که درباره محمّد می گفت:
(( و کان محمد بن زید من رجالات بنی هاشم و لسانا و بیانا )) محمد بن زید از نظر بیان و گرمی سخن از مردان برجسته بنی هاشم به شمار می رفت, خطیب بغدادی , در شرح حال او می نویسد:
که در قیام محمدبن عبدالله بن حسن( نفس زکیه) از جمله رزمندگان و فرماندهان لایق و از مبارزین بود و ……
محمد بن عبدالله وصیت کرده بود که اگر من کشته شدم رهبری نهضت به عهده برادرم ابراهیم است و اگر ابراهیم کشته شد , عیسی بن زید و محمد بن زید فرماندهی قیام را به عهده گیرند.1
اعتقاد راسخ محمد بن زید در مساله امامت
محمد هیچ گاه مدعی امامت نبود و او به امامت ائمه معصومین ایمان و اعتراف داشت و نسبت به امام موسی بن جعفر علیه السلام و فرزندش امام هشتم , کمال خضوع و احترام را داشت او ائمه راستین حق را مستحق امامت می دانست و ادله و شواهدی زیاد بر این موضوع دلالت دارد و از جمله روایتی است که ذیلا نقل می شود:
مردی به نام حیدر بن ایوب می گوید: ما چند نفر در دهکده قبا بودیم و بنا بود محمد بن زید هم به جمع ما ملحق شود , محمد مقداری از موعد مقرر دیرتر به نزد ما آمد.
به او گفتیم چرا دیر کردی؟ او عذر موجهی برای خود ذکر کرد.
گفت:ابو ابراهیم (کنیه امام هفتم) ما را که هفده نفر از فرزندان علی و فاطمه بودیم به عنوان شهود وصیتش جمع کرد و از ما درباره امامت و جانشینی فرزندش(رضا)شاهد گرفت.سپس اضافه کرد:
ابوابراهیم فرزندش(رضا) را وصی و وکیل خود معین نمود که در زمان حیات و مماتش جانشینش باشد.
آنگاه محمد با ایمانی راسخ و استوار گفت:ای حیدر به خدا سوگند او امروز فرزندش رضا را به عنوان امامت انتخاب کرد. و همه شیعیان بعد از او باید معتقد به امامت وی باشند. از این روایت کاملا روشن است که محمد در مساله امامت ائمه معصومین ایمان و اعتراف داشته است و آنان را دوست می داشت.
گذشت و فداکاری محمد بن زید علیه السلام
سرگذشتی جالبی که بر فضیلت و جوانمردی و کرامت محمد دلالت دارد.
آن اینکه ابی جعفر منصور خلیفه عباسی در مکه شنیده بود که در نزد محمد بن هشام بن عبدالملک گوهر قیمتی است. وی میخواست به هر وسیله ای که ممکن است از چنگ او بیرون آورد. یک روز صبح دستور داد تمام درهای مسجد الحرام را ببندد و مامورینی چند گماشت تا محمد فرار نکند وفقط یک در را باز گذارد و دستور داد , تا مامورین محمد را دستگیر کنند. محمد بن هشام فهمید که این نقشه ها برای گرفتن خود اوست وحشت زده این طرف و آن طرف می رفت تا پناه و پناهگاهی پیدا کند و بلکه خود را از مهلکه نجات دهد. در بین مردم دید جوانی که آثار کرامت و بزرگواری از چهره او خوانده می شود در گوشه ای از مسجد نشسته وی این جوان را نمی شناخت . در عین حال بهتر دید که خود را در پناه او قرار دهد و اتفاقا این جوان شکوهمند محمد فرزند زید شهید بود و محمد بن زید هم فرزند هشام را نمی شناخت.
محمد بن زید گفت : چرا وحشت زده و سرگردانی ؟ فرزند هشام گفت: آقا اگر خودم را معرفی کنم مرا در پناه خودتان میگیرید و امان میدهید؟فرزند زید گفت: تو در پناه من و من ترا نجات می دهم.
محمد بن هشام گفت : شما خودتان را معرفی کنید.فرزند زید گفت من محمد بن زید بن علی می باشم. تا فرزند هشام نام زید را شنید و دانست این جوان فرزند آن شهید قهرمانی است که پدرش هشام قاتل اوست رنگ چهره اش پرید و با خود گفت: دیگر مرگ من قطعی است. او لرزان و گریان از محمد بن زید تقاضای عفو و گذشت و کمک می کرد.
محمد با آرامش و بزرگواری که خاص خاندان او بود گفت جوان نترس من به او کاری ندارم پدرت قاتل پدر من است من تو را به قصاص خون پدرم نمی کشم. من تو را ناچارم با یک نقشه ای از چنگال ماموران منصور نجات دهم و اگر برای نجاتت به تو رفتار تندی کنم پوزش میخواهم.
فرزند هشام موقعی چنین شنید ,گفت: آقا هر جور میتوانی و صلاح می بینی برای نجات من انجام ده.
محمد بن زید عبای خود را روی سر فرزند هشام افکند و او را به طرف تنها در خروجی مسجد کشاند نزدیک مامورین تفتیش که رسید چند سیلی آب محکم به فرزند هشام زد و به رئیس شرطه رو کرد گفت : ای ابوالفضل این مرد بدجنس شتربان است و شترهایی از او کرایه کردم برای اینکه به کوفه بروم اما او به من خیانت کرد شترها را به افسران لشکر خراسان داده و الان او را گیر آورده ام تا نزد قاضی ببرم و در مورد ادعای خود حقم را بگیرم. لطفا دو پاسبان را همراه من کن تا او فرار نکند بلکه او را به محکمه قاضی ببرم.
رئیس شرطه که محمد بن زید و شخصیت او را می شناخت تعظیم کرد و گفت : به چشم قربان و فورا دو مامور را در اختیار محمد بن زید گذاشت و از مسجد خارج شدند بین راه که رسیدند و کاملا مطمئن شد از مهلکه خارج شده اند, با صدای بلند به فرزند هشام گفت: خوب حالا حق مرا می دهی یا نه فرزند هشام هم گفت : بله بله من قبول دارم حق تو را ادا می کنم.
آنگاه محمد بن زید رو به دو پاسبان کرد و گفت: بسیار خوب این مرد حق مرا می دهد دیگر احتیاجی نیست به قاضی برویم شما هم بروید.
موقعی که ماموران رفتند و محمد از این نقشه جالب نتیجه گرفت رو به فرزند هشام کرد وگفت: حالا دیگر خبری نیست زود برو جای امنی و خودت را پنهان کن و الا دستگیر می شوی.
فرزند هشام موقعی این فداکاری و گذشت بی نظیر را از محمد بن زید دید از باب سپاسگذاری و تشکر از این خدمت فرزند زید دست برد و در جامعه خود آن گوهر گرانبها و قیمتی که منصور دنبال آن می گشت و به محمد بن زید داد و این گوهر تنهای باقی مانده از خزانه هشام خیلفه اموی بود که به دست پسرش افتاده بود.
محمد بن زید با لحنی محبت آمیز به فرزند هاشم گفت: نه ما خاندان پیامبر در برابر خدمت و کار نیک مزد نمی خواهیم. من خون مقدس پدرم که مهم تر از همه چیز بود از تو نخواستم . این دانه قیمتی برای خودت باشد. و هر چه زودتر برو و خودت را پنهان کن4
آری این سرگذشت عظمت و شخصیت فرزند زید شهید را میر ساند.
چرا چنین نباشد , او تربیت یافته مکتب امام پاک و مردان راستین و بزرگ شده خانه گذشت و فداکاری و فضیلت , او از خاندان پاک رسول خدا است از خاندان کرامت و از شاخه های درخت نبوت . آری سادات محترم سنگلاخ و سادات عزیز و شیعیان حیدر کرار این چنین شخصیت هایی در مکتب تشیع بوده و هست انشالله که بتوانیم با عمل به دستورات الهی و نورانی اسلام بتوانیم هر چند کم ولی در اندازه ی خود سفیری برای دستورات راستین اسلام و آینه ای برای جد و بزرگانی باشیم.
درود خدا به روان پاک او باد.
فرزندان محمد بن زید علیه السلام
محمد بن زید الشهید از راویان احادیث بوده که پس از پدر نیز راه او را ادامه داده و به نوعی با حکومت وقت در عناد و ستیز به سر می برده است. محمد صاحب فرزندانی بود که معروفترین آن ها جعفر نام داشت و از نسل جعفر شاعران زیادی در جامعه عرب پدیدار گشتند نظیر حسن بن احمد بن جعفر و اسماعیل بن احمد بن جعفرو[1] …اما باید به این نکته اشاره کرد که محمد بن زید معروف که در فرقه زیدیه هم از او بسیار یاد می کنند محمد بن زیدی است که در بلاد طبرستان به همراه برادرش حسن بن زید در سال های 250تا287 حکومتی علوی و نسبتا پایدار را برقرار کرده بودند و هر دو به داعی کبیر ملقب بودند البته در برخی منابع به محمد بن زید که برادر کوچکتر بود لقب داعی صغیر را داده اند. این دو برادر از نوادگان زید پسر امام حسن علیه السلام بودند و ارتباطی با زید شهید نداشته اند.[2]
[1] برای مطالعه بیشتر کتاب اعیان الشیعه ،جلدهای 2و3 و کتاب مقاتل الطالبیین که به نام فرزندا آل ابیطالب ترجمه شده است مراجعه نمایید.
[2] در خصوص زندگی نام هو اقدامات این دو داعی می توانید به کتاب های زیر مراجعه نمایید :
حدائق الوریه
تاریخ الجرجان نوشته ابو القاسم حمزة بن یوسف الجرجانی
الفخری ص50 به بعد
الشجرة المبارکة ص 150 به بعد
اخبار الائمة الزیدیه فی طبرستان و جیلان و دیلمان نوشته ویلفرد مادلونگ
تاریخ طبری بخش علویان طبرساتن
این کتاب ها برای مطالعه درباره محمد بن زید الشهید و فرزندان او نیز مفید می باشد.
محمد بن زید شش پسر و سه دختر داشت به نامهای : جعفر , قاسم , حسن , حسین , علی و محمد . و اعقاب و اولاد محمد بن زید از جعفراند.5
و دختران: به نامهای فاطمه , ام الحسن , و کلثوم می باشند.
جعفر سه پسر داشت به نامهای محمد و احمد و قاسم . احمد از اصحاب امام هشتم بود و در نزد حضرتش مقام شامخی و کتاب(( فقه الرضوی) که کتابی معروف است به قلم اوست و صاحب((ریاض العلماء)) از آن نقل می کندک
جعفر مردی ادیب و شاعر بود. برادرش محمد او را به ریاست لشکر ابوالسرایا گماشت بدان جهت او را رئیس الشاعر می گفتند. جعفر در خراسان قیام کرد و در مرو کشته شد.و قبر او در محلی به نام تکیه ساسانی می باشد.6
1)بحارالانوار ج چاپ جدید ص 158-159 پاورقی
2)مقاتل الطالبین حالات حسین بن زید.
3) شرح صحیفه سجادیه سید علیخان(عمدة الطالب) نقل از زید الشهید.
4)عمدة الطالب ص 299 و بحارالانوار ج 46 ص 159 پاورقی
5)بحارالانوار ج 46 ص 160
6)بحارالانوار ج 46 پاورقی
مقبره ایشان در خمینی شهر اصفهان ایران قرار دارد و تصاویری از مرقد مطهر ایشان را برای شما عزیزان تهیه و نشر کرده ایم.