سادات قندهار

بسم الله الرحمن الرحیم

در قندهار تیره هاي زیادي از سادات حسینی و موسوي زندگی می کنند که اجداد آنان از بزرگان و شخصیت هاي معنوي، علمی و با نفوذ قندهار بوده، البته تعداد از سادات قندهار به ولایات دیگر افغانستان هجرت نموده و ساکن شدند که آنها نیز مشهور به سادات قندهاري می باشند، در این بخش راجع به بعضی مشاهیر سادات قندهار از یادداشت هاي آیت الله مرحوم شیخ محمد حسن قندهاري نقل می شود

عالم جلیل القدر، عارف گمنام و شخصیت برجسته کشور، مرحوم مولوي شیخ محمد حسن قندهاري که بارها با پاي برهنه در نجف اشرف به زیارت بارگاه ملکوتی امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام رفت، سالیان متمادي درکنار حرم با صفاي شاه اولیاء امام علی  علیه السلام زندگی می نمود و بعد از چند سالی به ایران آمدند و در جوار حرم حضرت امام رضا علیه السلام ساکن شد، شهید محراب حضرت آیت االله دستغیب در کتاب داستان هاي شگفت داستان هاي زیادي را از او نقل می کند این زاهد بیدار دل و شب زنده دار مهارت هاي علمی فراوانی داشت، شخصیت هاي بزرگی به زیارت ایشان درمشهد و دیگر مناطق می رفتند، ایشان به سادات احترام خاصی داشت ودست سادات را می بوسید، در کهولت سن ایشان براي هر نماز تجدید وضو می نمود، حافظه قوي داشت، او کسی بود که بسیاري از اولیاء الله عصر خود را ملاقات نموده بود, در کتابی زیر نام گلزار قندهار تنظیم و شرح حال زندگی امامزادگان و اولیاالله و اماکن متبرکه شهر قندهار را آورده است و این کتاب توسط سید محمد حسینی سلطانی به چاپ رسیده است که همانطور گفته شد به سرگذشت برخی مشاهیر سادات محترم در شهر قندهار اشاره میشود.

بابا ولی (ره)

که از سبزوار خراسان که اسم مبارکش سید حسن ابدال حافظ قرآن کریم و اهـل علـم است که به استدعاي شاهرخ میرزاي گورگانی ملکه مکرمه گوهرشاد بیگم, بانی مسجد جامع معروف (مسجد گوهرشاد) از سبزوار به هرات تشریف آورده واز آنجا به قندهار آمد و سفر نیز به  هند داشته اند.

زمانی که او از هند به قندهار برگشت در قریه لنگر از جمله قرای جلگه رود ارغنداب را برای عبادت و ریاضت خود انتخاب نموده که بعدا مزار وی در قندهار محل فیض رسانی اهل ان ولا گردید. قبرش بالای تل بلند خاکی قرار دارد, مرقد مبارک بابا حسن ابدال چون بجای بلندی واقع شده و در نشیب نهرهای جاری و درختان انبوه و آب شارها و سبزه زارها, سه سمت زیارت را احاطه نموده. منظره باصفایی تشکیل داده علاوتا تا منتهای تمام جلگه و قریه جات ارغنداب مانند یک باغ در نظر تماشاچیان جلوه میدهد. حالا بالای سطح تپه زیارت گاه عمومی است و آن جناب حسینی نسب و به پشت یازدهم به حضرت سید الساجدین امام علی بن الحسین علیه السلام منتهی میشود.

جناب باباولی (سید حسن حسینی) از علمای معتبر و خاصه در علم اخلاق یگانه عصر خود بوده و خود را چنان مصفی و معتدل نموده بود که پس از شهادت شاه اقا علی ابدال به منصب جلیله ابدالی فایز گردیده و در حدود سنه 830 هجری بنا به استدعای شاه رخ میرزا پسر امیر تیمور که خیلی پادشاه عادل دیندار عالم دوست و مقر سلطنتش هرات بود در هرات تشریف آورده از راه قندهار به هند تشریف برد و در مراجعت قندهار را وطن اتخاذی خود قرار داد و از بس در هدایت و ارشاد خلق نظر بلند و جد و جهد زیاد داشت در هند و قندهار نفوس زیادی از بودائی ها و برهمن های هنود و آتش پرست ها را مسلمان نمود و نفوذ کلمه او خیلی ممتاز بود. علمای رسمی طوایف مذکور را به استدلال و مناظره و مرتاضین شان را که از راه ریاضت نفس کمالی در علوم غریبه و نیز نجات و تسخیرات و سایر علوم غریبه به دست آورده بودند از همان طریق راه را بر ایشان سد نموده و کمالات دام غرور آنها را خنثی نموده, غالب آنها را بشرف دین اسلام مشرف نمودند, پانصدو پنجاه و سه سال است که نور جمال و جلال ان سید جلیل الشان از افق قندهار طلوع نموده دوره حیات عنصری و حیات برزخی ملکوتی آن جناب فیض بخش عام و خاص اهالی انجا شده, بدن مبارکش سلامت است.

کرامتی که متواتر است قصه علیمردان نامی است که باغ علیمردان جزو محله های شهر کابل به او منسوب میباشد و آن چنین است که علی مردان مبتلا میشود به فقر و فشار روزگار و طعنه دوستان و شماتت دشمنان لاچار از کابل مهاجرت نموده پیاده به مدت یک ماه یا چهل روز به قندهار میرسد. چند روزی سرگردان مانده دستش به جایی نمی رسد ضمنا میشنود که زیارت و توسل به بابا ولی هر مشکلی را حل می کند. مدت چهل روز یومیه از شهر پیاده یک فرسخ راه طی نموده بزیارت مشرف شده دفع پریشانی خود را از خداوند متعال به شفاعت مرقد مبارک آن سید جلیل القدر طلب می کند. چون عادت اهل قندهار جاری بوده که بغرض استمداد از روح پاک بابا ولی علیه الرحمه یک اربعین پیاده مشرف می شوند, زیارت و به مقاصد خود کام روا می شده اند و مشهور بوده فلان کس چوکی برداشته زیارت را و به حاجات خود رسیده.

علی مردان مذکور نیز عمل نموده تا چهل روز فرجی برایش حاصل نشده مایوسانه روز چهل و یکم بقصد رخصت و وداع حرکت نموده و تصمیم گرفته که قندهار را ترک و دیگر طرفی رو کند همان طوری که راه بزیارت نزدیک نمودن هنوز بین الطلوعین بوده, سواری را دیده که جلالت شان که از پهلوی او می گذرد و سنگی از زیر سم اسب او میپرد و به کمر بند علی مدران جایی که تکمه فولادی داشته می خورد و پس به زمین می افتد نظرش به تکمه بند کمرش می افتد می بیند طلا شده, سنگ را فورا برداشته و به جیب میکند و عقب سوار می دود و فریاد می کند ای بنده خاص خدا اندکی آهسته تا بیایم قدمت را ببوسم غایب می شود.

سراسیمه زیارت میکند و دست به جیب نمده تا چند پول خورده به فقیر ساکن انجا بدهد پول ها را از کیسه که می کشد همه چون از مس بوده طلا شده می ترسد مبادا سرش آشکار و به دست ظلمه گرفتار شود زیارت نموده شهر می آید و سکه ها را به سنگ مغشوش نموده چون طلای بی غش خیلی نرم است به ضرب سنگ پول های طلا را پهن نموده به صراف فروخته نذر زیارت را خریداری و مبلغی برای فقیر زیارت برده و چند روز مس ریزه و آهن پاره های را به آن سنگ مس نموده مقداری کافی طلا بهم رسانیده و فروخته تهیه سفر دیده و با کمال سرفرازی بسوی کابل عودت می نماید و جایداد و مساکن و باغ ها را بهم رسانیده, طعن زنددگان و شماتت کنندگان چون مگسان به دور شیرینی باز به خدمتش به مداحی پرداختند. باغ علی مردان که حالا محله و خانه هاست از همان اثار است کیفیت مال و آخر امر علی مردان و فاش شدن سرش و تعقیب ظالمان او را و عاقبت سنگ را به دریا انداختن موضوع رساله مزارات خارج میشود.

در مقابل زیارت بابا ولی بر سر تل بلندی قبریست سنگ بر زبر سنگ که هیچ تعمیر نشده معروفست به ترک سر بریده شاگرد بابا ولی, کسانیکه واقعا زیارت بابا ولی می آیند آنجا هم بالا شده قبر را زیارت می کنند, این ترک که نامش معلوم نیست در علوم غریبه ذوق داشته و نسبتا به حد کمال رسیده بود.

بالاتر از زیارت بابا ولی نزدیک قله کوه گنبدی است به اسم شاه حسینین و آن قبر اول فخر العارفین المتشرعین اقا سید حسین زنجیرپا می باشد. آن بزرگوار از سادات جلیل موسوی و همشیره زاده بابا ولی میباشد, ابتدائی که تولد شده در یک پای مبارک او تا حد زانو زنجیری گوشتی طبیعی حلقه های به هم پیوسته برجسته نمودار بوده هر قدر بزرگ شده زنجیر هم بحرکت نشو و ارتقا بزرگ شده ولی گوشتی زیادتی نبوده به عضو چسبیده بوده از ان سبب به سید حسن زنجیرپا ملقب شده بود.

سید حسن غالبا در کوه شاه مردان در وسط کوه مشغول عبادت بوده, گنبدی تا حال از آن جناب به یادگار است و نیز در قندهار کهنه چه از عبادت گاه که جز و شهر قدیمه بوده و چه از منزل غالبا از نظرها غیب بوده و ظرفی بس وسیع داشته و ارشاد مردم را به تفسیر قرآن و احادیث اجداد طیبین خود می نمود. و مردم را به حفظ ناموس شریعت و مسلک اجداد خود موعظه می نموده و غالبا به برکات نفس قدسی شان مردمان بسوی طریق نجات گامی پیموده و برخی به صراط الله مستقیم میشدند و نسل مبارکش در قندهار تا حال از سادات جلیل باقی میباشد البته از هر طرف دشمن برایش پیدا شده در همان نزدیک قله کوه بابا ولی شربت شهادت نوشیده همان موضع دفن می شود و بعد از مرور زمان که میر معصوم به منصب وزارت سلاطین مغول در هند می رسد به هم رکابی شاه زاده بابر قندهار را تسخیر و فتح نموده چون میر معصوم پسر سید صفائی از بنیره های اقا سید حسین زنجیرپا بوده و دارای کمال ظاهری و باطنی بوده و در شعر پایه بلندی داشته تخلص شعرش نامی می باشد و قبرش با قبور سادات یعنی پدرش و سلسله اش در شهر سکراز حدود سند نزد منار بلندی که از موسسات اوست زیارت گاه خاصه و عامه و بلکه براهمه هنود است و اسلام آوردن اهل مهگر و سکر روری از برکت اوست.

او نیز در قندهار همت می گمارد که زیارت آبا و اجداد خود را بطور بنیان رفیع معماری کند اول به قبر مبارک جد اعلای خود شروع می کند. شب آقا سید حسین زنجیرپا را به رویای صادقه خواب می بیند که می فرماید: فرزند نعش مرا از قبر بیرون کن و ببر در شهر به کوه شاه مردان که محل عبادتم بوده دفن کن زیرا که اینجا موضع قبرم بلندتر از زیارت دایی من بابا ولی میباشد و آن عالیمقدار حق تربیت و بزرگی بر من دارد, گنبدی که برای عبادت خود در زندگی بدون گل کلوخ چین کرده بودم بحالش بگذار و بعد از کشیدن نعش من همین قبری که مدت های مدید ارام گاه من بوده و زیر گنبد کلوخی بوده صورت قبری بدون پیرایه و محکم کاری درست کن, میر معصوم از خواب بیدار شده, سادات ذراری پیغمبر سکنه قندهار که با او هم نژاد بودند راجع و واقعه را نقل نموده بصلاح و سراب دید سادات اقوام خود میرمعصوم با چند نفر اجله سادات کلنگ ها و بیل ها را برداشته مشغول کاویدن قبر شده احدی غیر سادات را معین و شریک خود قرار ندادند تا به لحد رسانیده, بدن مبارک اقا سید حسین را صحیح و سالم و خون تازه در گلوی مبارکش ظاهر با تکبیر و تهلیل و صلوات از قبر بیرون آورده, بزرگان و مشایخ جلگه ارغنداب و قریه جات الی سر پوزه که دروازه شهر قندهار کهنه بوده همه حاضر و هنگامه غریبی بر سر پاشده فرقه امامیه از فولادیان و زمینداوریان و محله جات و چهار دیوار و سایر طوایف با خبر همه در پای کوه بابا ولی حاضر و محشری برپا شده, اولیای امرو جندی و کشوری با سرهای برهنه تابوت جنازه آن شهید سعید را با تجلیل و تعظیم که زبان و قلم عاجز است, از کوه بابا ولی حرکت داده تا شهر قندهار کهنه دامنه کوه شاه مردان دست به دست رسیده از وضیع و شریف کسی نتوانست سه قدم جنازه بر دوش راه برود چون موضع عبادت ان جناب بالای کوه بوده جنازه چند روز بین جامع ارک که آثارش تا حال باقی است گذاشته بوده تا حجار ان به آلات سنگ تراشی قبر و لحدی کنده آن بزرگوار را دفن نمودندو ایوانی از خشت و گچ که دیوار دو سمتش همان سنگ خود کره بوده و لحد آقا هم زیر پایه واقع شده درست نمودند, صورت قبر هم از سنگ تراشیده شده شجره میر معصوم آقا سید حسین زنچیرپا و از آن بزگوار تا حضرت باب الحوائج موسی بن جعفر علیه السلام و آبای گرامش تا حسنین و امیرالمومنین و حضرت رسالت پناه علیهم السلام اجمعین.

زیارتی که در دوصد قدمی بسمت غربی زیارت سید حسن واقع شده و هم در قریه پیرپایمال که به سمت جنوبی پشت کوه بابا ولی دارد, زیارتی است به همان اسمی که ذکر شد و خود قریه به اسمش منسوب شده و در قبرستان قریه گندگان قبر مبارک سید سلطان شاه مرحوم که از قریه چهار دهنه بود و در عصر ما زندگانی پربهای خود را به پایان رسانید که سید جلیل و فاضل که چهره زیبا و جذابی داشت و در خواص آیات قرآن و علم شریف جفر ماهر بود و سیاح بود در یک سفری به قصه لپشنگ که محل سکنای جماعتی از سادات شادی زائی حسینی که طریق عامه را دارند گذرش افتاد و مردمان عام انجا فقط فریفته جمال و بها و وقار و لباس آقا شدند. مریضان و اهل حاجت رجوع نموده از نفس قدسی موثر آقا بهره کاملی برداشتند و از آقا استدعا کردند بقیه عمر را محترمانه آنجا بگذرانند آقای موصوف بین محذورین متحیر بود. سادات آنجا به حس رقابت که هرکسی با همکار خود دارد نفی سیادت را از وی نمودند عامی وضیع و شریف بذیل کرامتش چسبیده صمیمانه استدعای ماندنش را بنمودند, سید سلطان شاه با این پشنهاد همه را قانع ساخت و فرمود گودالی را پر از هیزم کنید و بیفروزید, من خود را در آتش می اندازم اگر سید نبودم میسوزم البته از برای شیادان عبرتی خواهد بود, نتوانند خود را سید معرفی کنند و عموزادگانم سادات پشنگ راحت می شوند و تهمت هایی که به من زده اند راست شده به مکانت ایشان نزد شما می افزاید و اگر چنانچه سالم از آتش سوزان بیرون شدم آن گودال را چون نظرگاه اجداد طیبین من میشود محترم بشمارید و هر فیضی را که از شخص من توقع دارید بزیارت گودال رفته درود بر حبیب خدا و آل طیبین فرستاده حاجات خود را از خداوند بخواهید, اگر مصلحت حق بود روا میشود لیک شرطست فرصت آتش رفتنم سادات تشریف داشته باشند چون لابد بین اهل دعای شان اشخاصی باشد دانشمند که سحر را از معجزه و فنون وشعبده را از کرامت تمیز بدهند و نیز نترسند همه سادات حاضر شوند. من همه را صحیح النسب میدانم همه سادات پشنگ نسب به حضرت زین العابدین علیه السلام امام چهارم میرسند, چون شکی به سیادت شان ندارم کسی را از ایشان تکلیف آتش رفتن نمیکنم. به اندک فرصتی آقا بحضور همه بین آتش رفته مکث زیادی نمود غریو از خلایق برخواست به الحاح مردم آقا از آتش برآمد سادات همه سر و رویش را میبوسیدند و گریه میکردند آقا نیز با همه معانقه نمود, گریه میکرد منظره تاریخی مهمی تشکیل شد سادات آقا را قسم دادند که در پشنگ بماند آقا به معذرت های معقول ایشان را سکوت داده, قندهار آمدند خود ایشان به قبرستان گندگان مدفن خود را وصیت نموده به اجل موعود از دنیا رفتند بالای سر قبرشان یک چراغ دان بیش برای علامت نیست بروید از گودال پشنگ خبر بگیرید الی الان چه هنگامه و چه نذورات داده میشود از همه زیاد سادات آنجا خیلی به آن زیارت علاقه دارند اولاده جلیل القدر آن بزرگوار از طبقه اول و دوم و سوم موجود است.

سید جلیل القدر سید سلطان شاه آقای آتش نفس از اعقاب امام محمد باقر علیه السلام در سال 1275 هجری شمسی با رفتن در خروارها آتش و پس از ساعت ها نشستن در آتش سوزان با حول و قوه الهی از آتش بیرون آمده و شایستگی و پاکی بندگان خاص و صالح خداوند را به افتخارات زندگی خود افزود.

این عبد صالح خداوند دارای کرامت فراوانی بود که شاهدان زیادی از رفتن ایشان در آتش و دیگر کرامات این سید والامقام را عینا از نزدیک مشاهده شده و سینه به سینه در میان مردم نقل میشود.

مشاهیر و بزرگان دیگر سادات که در قندهار زندگی مینمایند عبارتند از خاندان کاظمی (جوادی) و مشخصات محترم این خاندان مانند سید جواد آقا کاظمی که عالم به علوم غریبه و جفر و جامعه و صاحب کرامات عصر بوده است. وی پدر استاد میرحسین شاه جوادی کاظمی می باشد که کتاب حدودالعالم را ترجمه نموده و سال ها به تدریس اشتغال داشته است.

همچنین سید بزرگوار, سید اسماعیل چهل خلته, صاحب کرامات و مقامات که تمام مردم قندهار به وی احترام داشت.

سید محسن, شاعر و نویسنده ی قندهاری که در روزگار عبدالرحمن خان می زیست. سید لالاجی قندهاری, شعر فارسی پشتو و عربی می سرود و از او دیوانی نیز مانده است.

پوهاند میر حسین شاه, متلود 6جنوری 1925 میلادی در قندهار. فارغ التحصیل از پوهنتون کابل و دانشگاه لکنهو در هندوستان, استاد و رئیس فاکولته ادبیات پوهنتون کابل. او آثار زیادی در گستره ی تاریخ و جغرافیا نوشته است. در بیش تر از 30 کنفرانس و سمینار بین المللی شرکت ورزیده, با اکثر مستشرقان آشنایی داشته و از آثار معروف ایشان ترجمه حدود العالم, احوال و آثار امیر علی شیر نوایی است. پوهاند میرحسین شاه اکنون در آمریکا اقامت دارد.

سید محمود جوادی که تحصیلات را در زادگاهش قندهار به پایان رسانده شعر را یک رسالت می داند و در غزل, طبعی روان دارد. سال 1362 مسئولیت گویندگی و مترجمی برنامه پشتو بخش برون مرزی صدای جمهوری اسلامی ایران, مرکز زاهدان را بر عهده داشت.

 

اﮔﺮ در این مطلب احتمالا مطلبی از جا افتاده است و یادآوری نشده است, سادات محترم میتوانند با شبکات اجتماعی یا از طریق ایمیل و نظرات و مطالب شان را بیان کنند تا به این مقاله اضافه گردد.

کپی برداری از این مطلب با ذکر آدرس سایت www.sanglakh.com بلامانع میباشد.

(( ربنا و اجعلنا مسلمین لک و من ذریتنا امة مسلمة لک و ارنا منا سکنا و تب علینا ))

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

منوی مطالب

آخرین مطالب

ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید